عمرو كه جواني بيست و يك ساله بود، پس از شهادت پدرش، مادرش به او گفت: «پسرم برو از حريم امام دفاع كن و در برابرش با دشمن جنگ كن .» او بعد از اجازه از امام حسين ( عليه السلام) به دشمن حمله كرد و چنين ميخواند:
اميري حسين و نعم المير
سرور الفؤاد البشير النذير
علي و فاطمة والداه
فهل تعلمون له من نظير
او همچنان جنگيد، تا به شهادت رسيد . دشمن سرش را از بدن جدا كرد و به طرف حسين ( عليه السلام) پرتاب كرد . مادرش، سر فرزند را برداشت و آن را بر سر يكي از سپاهيان عمربنسعد زد و او را به هلاكت رساند . (1)
1 . بحار، ج 45، ص 27
وهب مردي دلاور و از مسيحيان كوفه بود كه با ديدن معجزه امام حسين ( عليه السلام) و با شنيدن پيام امام ( عليه السلام) با همسر و مادر خود به سوي كربلا حركت كرد و مسلمان شد . او در روز عاشورا با توصيه مادرش و اجازه امام حسين ( عليه السلام) به ميدان رفت و با صولت عجيبي جنگيد، بهطوري كه نوزده سوار و بيست پياده را كشت و سپس هردو دستش را قطع كردند . وهب همچنان جنگيد تا به شهادت رسيد . پس سر بريده او را به سوي لشكر امام حسين ( عليه السلام) انداختند . مادرش سر او را به آغوش كشيد و سپس آن را به سوي دشمن انداخت . امام حسين (1) فرمود: «اي مادر وهب به خيمه برگرد . پسرت اكنون با رسول خداست .» وهب هنگام شهادت بيست وپنجسال داشت . او و خانوادهاش در روز عاشورا ده روز بود كه به اسلام گرويده بودند و در پيكر وهب اثر هفتاد ضربه شمشير و نيزه و تير ديده ميشد . (2)
«هانيه» همسر وهب، خود را به جنازه به خون غلتيده همسرش وهب رساند، خونهاي پيكر او را پاك ميكرد و گفت: «بهشتبرتو گوارا باد» . شمر وقتي او را ديد، به غلامش رستم دستور داد او را بكشد . رستم با عمود بر آن نوعروس زد و او را كشت . اين نخستين زن و يگانه زني بود كه در كربلا در راه دفاع از حريم امام حسين (1) به شهادت رسيد (3)
1-. فتح خون، سيدمرتضي آويني، ص 120
2-تعالي السبطين، ج 1، ص 286
3-سوگنامه آل محمد ( صلي الله عليه و آله)، محمدمهدي اشتهاردي، ص 106